عمه جونت خوشحاله
سلام فسقل جوونم،خوبی؟؟
امروز خیلی خوشحالم اخه فقط یک امتحانم مونده همینم که بدم راحت راحت میشم،بعدش میام پیشت تا تنها نباشی.
بهم قول بده مامانیتو اذیت نکنی من رو زن داداشم حساسم ها! اگه با اون پاهای کوچولوی نازنازیت هی بکوبی به شکمش و بگی پس کی میام و از این حرفا دیگه ناراحت میشم!پس نی نی خوبی باش و بشین سرجات و سر موقع بیا نه زود و نه دیر.
جوجوی من ماهنوز نمیدونیم که تو دختری یا پسری! خودتم که نمیگی همش مارو اذیت میکنی!
یه خبر بدم تا چند روز دیگه میای پیشمون چه جوری؟؟ ای کله پوک خب فکر کن از الان میخوای تنبلی کنی؟
مامانیت میاد پیشمون و مجبوره که توی وروجک رو باخودش بیاره نمیشه که تورو نیاره اخه کاملا بهم وصلین.
فقط بابایی نمیاد چون اون کار داره بهش مرخصی نمیدن. فسقل جونم مامان بزرگ میگه که زن داداش شمیم نیاد!!غیرتی نشو جون عمت(جون خودم میشه ها) اخه خونه ی داغون ما هنوز اسانسورش روبه راه نیست مامانی میگه زن داداشی بیاد اذیت میشه بخواد از ٤ طبقه بره و بیاد!
راستی تا یادم نرفته یه چی بگم باهم بخندیم،مامانیت میگفت که تو هنوز ١٠٠ گرمی... خیلی کوچولویی ها! من در عجبم ١٠٠ گرم چه طوری مارو سر کار گذاشته!!
ای خداااااااااااا عین باباشه دوس داره مردم ازاری کنه!! اگه به بابات بری ما بدبخت میشیم که زلزله میدونی چیه؟تو همون میشی
گلکم یه موقع اون تو از تاریکی نترسی ها،خداجون مهربون که همیشه باهاته و خیلی دوستت داره،مامانیتم پیشته و باهات حرف میزنه پس دیگه نگران نباش باشه نانازم؟؟
خدا خیلی دوستت داره که پدر و مادر به این مهربونی بهت داده میدونم که هنوز نمیدونی چقدر مهربونن و قلبشون مثل ایینه پاکه ولی هر وقت اومدی میفهمی!!
دیگه من برم پی کارم شمام برو به زندیگیت برس،فقط تو به خدا نزدیکتری سلام منو بهش برسون و بگو که خیلی دوسش دارم.
بابای عزیزکم...